27/04/2024

آخرین سالهای زندگی لنین

روزنامۀ انگلیسی ی»دیلی هرالد»که بهیچوجه نسبت به بنیانگزارکشورروسیه شوروی علاقه وسمپاتی نمیتوانست داشته باشدبه مناسبت مرگ لنین چنین نوشت :

» وقتی ناپلئون فوت کرد Talleyrandاعلام داشت که این یک حادثۀ واقعی ی بزرگی نیست، فقط یک خبر است، بعلاوه یک خبر کوچک. این برداشت در واقع درست هم بود. ولی در مورد مرگ لنین برداشت بالادیوانگی ای بیش نیست.این مرگ میتواند برای تمام جهان اثراتی بهمراه داشته باشد .

این مردشش سال تمام بدون هیچگونه تجربۀ دولتمداری ملل چند سدمیلیونی را راهبری نمود و کشور خود را از آشفتگی نجات داد. با سیاست لنین هم می شود توافق داشت و هم آن را رد نمود. ولی در هر صورت لنین برای همه، بین رهبران بزرگ جهان بزرگترینش باقی میماند. . »

60 سال پیش ( این مقاله در سال 1984 نوشته شده است و کنون 84 سال از درگذشت لنین می گذرد. مترجم) انعکاس بیانیه ای که صدر دولت شوروی- میهائیل کالینین در ساعات سوگواری صادر کرد، در سراسر جهان پیچید. علت مرگ لنین را در کار فکری بیش از توان وی باید جستجو کرد. به بیان ساده تر لنین تمام نیروی خود را در خدمت جهان کارگر و دهقان گذاشت. در مدت 15 سالی که در مهاجرت بود، لنین روزانه 10 تا 12 ساعت کار می کرد. اگر کار فوق العاده ای پیش نمی آمد، از ساعت 9 صبح در کنار میز تحریر خود به روی دست نویسهای خود خم می شد و طرفهای ظهر صندوق پستی ی خود را مطالعه می کرد. در این وقت بود که با همکاران خود و با اعضای حزبی که بطور مخفی از کشور خارج شده به آنجا رسیده بودند ملاقات می کرد. بعد از صرف ناهار ساعت کار در کتابخانه فرا می رسید. عصر ها بر روی تصحیح دستنویسهای صبح و به صورت نهائی در آوردن آنها و مطالعۀ مطبوعات عصر و بالاخره به مطالعۀ بی وفقۀ ادبیات می پرداخت.

در جنب این هر قدر که امکان داشت برای بازیابی ی نیروی خود و استراحت نیز وقت صرف می کرد. نزدیکترین شاهد این سالها شاید گریگوری زینیویوف باشد که در شمارۀ ویژۀ پراودا در سپتامبر سال 1922 چنین یادآوری می کند: « طبیعت را عمیقا دوست دارد و احساس می کند که استراحت برای لنین به آن معنی است که با طبیعت خلوت کند. در سویس- که سالهای زیادی از مهاجرت را در آنجا گذراند- بسیار کم بود جای دیدنی که او پیاده یا با دوچرخه به آنجا مسافرت نکرده باشد. پیش از آنکه با منشویکها قطع رابطۀ نهائی خود را بکند- زمانی که هفته های آخر پیش از قطع رابطه را می گذراند- ولادیمیر ایلیچ به آغوش کوهها پناه می برد تا در بارۀ نقشه های جنگی فکر بکند. . . .

بعد از آن که به گالیسی اسباب کشی کرد، بیش از یک سوم سال را در دهگدۀ کوچکی از کوهستان تاترا بسر برد. بار ها ما را وادار کرد که به کشور مجار ها- که از این دهگده بیش از سد ورست فاصله نداشت رفته- بعنوان غنائم اصلی شیشه ای از شراب مجاری با خود بیاوریم. زمانی بود که برای تمام اعضای کمیتۀ مرکزی خارجی بلشویک ها تقریبا اجباری بود، که تا نزدیکی های آخرهای پائیز همه روزه در یکی از جویبارهای سرد کوهستانی آب تنی بکنند. «کامنف» که معمولا گام به گام دیگران نمی توانست در این آب تنی شرکت کند، بار ها بخاطر ضعف خود از جانب لنین مورد نکوهش قرار گرفت. زمستان را در» کراکو» بر روی یخ سر می خوردیم. صبحها نگاهی به روز نامه های پتر گراد و نامه های صندوق پست می کردیم و سپس روانۀ پیست یخ می شدیم و در آنجا فرصتی می یافتیم برای بحث در بارۀ امور مهم حزبی. وقتی لنین در بهار سال 1917 به روسیه برگشت، این طرز زندگی بطور ریشه ای و برای همیشه تغییر کرد. زمان طرح و تصویب تزهای آوریل و تجدید سازمان حزب و کار مخفی و تدارک انقلاب اکتبر فرارسید. بعد از پیروزی تکالیف ما با مقایسه با این ها چندین برابر شد. بودند هفته ها و روز های بحران آمیز جنگهای داخلی که لنین- تقریبا از اتاق خود که توسط خطوط ویژۀ تلفن و بی سیم و چاپار های موتوری و ماشینی با نهاد های مهم مسکو و شهرستان ها در ارتباط بود- پا به بیرون نمی گذاشت.

علاوه بر شناسائی با ردیف کارهای روزانۀ کشور، می بایستی بطور مستقیم یا غیر مستقیم با سدها نفر، لنین بمثابۀ رئیس شورای کمیسرهای خلق، مرکز اداره کنندۀ جریانات جنگهای داخلی، رهبر شورای کار ودفاع و رهبر حزب شخصا آشنائی پیدا کند. لنین روزانه با آدمهای بیشماری مذاکره می کرد که در میان حوادث تاریخی و دورانساز با گرفتاریهای آدمهای عادی هم دست به گریبان بودند. حتی در تابستان 1919 وقتی که ژنرال » دنیکین » که درچند سد کیلومتری مسکو بود. وضع بقدری وخیم بود که هر که را که سرش به تنش می ارزید و به وجودش احتیاجی نبود به سنگر های تیر گسیل کردند. و حتی با فرض این که ممکن است با شکست روبرو شوند می بایستی دستگاه سازمان مخفی حزبی را هم رو براه کنند. در جنب هماهنگ حوادث مربوط به این، لنین می بایستی برای خیلی ها مسکن، غذا، پزشک تأمین کند و متعاقب آن بازرسی کند که آیا دستورات وی را بی کم و کیف اجرا کرده اند یا نه؟ در میان این فعالیت پر تب و تاب لنین دیگر نمی توانست استراحت کند. مثلا وقتی که در اواخر سال 1917 برای چند روز بهمراه زنش » ناگژدا کروپسکایا » به فنلاند مسافرت کرد. در سراسر راه در بارۀ احتمالات انقلاب فنلاند همراهان خود را سؤال پیچ می کرد.

لنین در مسکو تا پاسی از نصف شب گذشته کار می کرد، بعد برای گردش در اطراف میدان سرخ به راه می افتاد و با آشنایان خود که در راه روبرو میشد و با بیگانگانی که به او سلام میکردند هرگز غفلت نمی کرد نپرسد از آنها در بارۀ جو حاکم برکارخانه واین که کارگران چگونه محرومیتهارا و کوپن غذائی را که دائم کمترو کمترمی شد تحمل می کنند.

و آیا این مسأله را درک می کنند که جنگ همۀ منابع انرژی کشور را به تحلیل می برد؟ در جنب کار بیش از توان که سلامتی ی لنین را به تحلیل می برد، وضع اشترس ناشی از جنگهای داخلی نیز سهمی داشت. کوشش می کردند که لنین پی نبرد که زندگیش در خطر است. روزی بر سبیل تصادف یادداشتهای » فلیکس دزرژنیسکی» به دستش رسید که در آن صحبت از این بود که زندگی ی لنین دائم در معرض خطر قرار دارد و ولادیمیر لنین بهیچوجه نباید از آن با اطلاع گردد. لنین با بیصبری دست خود را بعلامت نفی تکان داد و بمطالعۀ نوشتۀ دیگر پرداخت. زیرا او خوب می دانست که تا چه اندازه زندگیش در خطر است.

در دسامبر 1917 در پترگراد سلطنت طلبان و طرفداران «کرنسکی» به دنبال شکار لنین بودند. یک روز از نزدیک به او شلیک کردند ولی تیر به » فریتز پلاتنت» که در کنار وی در ماشین نشسته بود خورد. «فریتز» از دیدن این که توطئه گران دارند نزدیک می شوند به جلو خم شد وبا تن خود بدن لنین را پوشش کرد. اشخاص مشکوک فراوانی کوشش کردند که خود را به اتاق لنین در کرمل برسانند. بار دیگر باند آدمکش و راهزن که از هفته ها پیش پایتخت را در رعب و وحشت نگه داشته بودند، لنین را از ماشینش ربودند و به اتفاق همراهانش خلع سلاح کردند و سپس ول کردند. آنها فقط بعدها پی بردند که صدر کمیسر های شورا ها در دستشان اسیر بوده است. اعضای باند در همان روز چندین پلیس را کشتند و اگر لنین هم مقاومت می کرد به همان سرنوشت دچار می شد. این حادثه بقدری لنین را منقلب نمود که بعد ها بهنگام نوشتن « بیماریی چپ روی کمونیسم » به این مسأله اشاره نمود. بدین ترتیب هر چند که لنین در جبهه های جنگهای داخلی حاضر نبود در خود پایتخت هم از وجود خطراتی که زندگیش را تهدید می کرد اطلاع داشت. مثلاً در 6 ژوئیۀ 1918 روز شورش » ِاس اِر» های چپ یک قراول بی تجربه بروی ماشین لنین شلیک کرد و شبانگاه گلوله های توپهای شورشیان در سد متری اتاق لنین منفجر می شد. معروف تر از این توطئه ها، توطئه ایست

که در حیاط کارخانۀ میشیلی روی داد. سه شلیک گلولۀ » فانیا کاپلان » هوا را لرزاند. ولی لنین آنچنان انسان مقاومی بود، در حالیکه گلوله های زهرآلود به تن داشت با پای خود به اتاق کار خود در طبقۀ دوم کرمل رفت. در ایام معالجه در برابر خانوادۀ خود سردرد های وخیم خودرا که ناشی از زهر سرب بود مخفی نگه داشت فقط در اثر اصرار مکرر خود را در اختیار جراح پروفسور که از برلین رسیده بود قرار داد، تا عمل جراحی روی وی انجام گیرد. در اواخر سال 1921 بود که لنین اعتراف کرد که خسته است و برای نخستین بار بمدت چند هفته به مرخصی رفت. در بهار سال بعد روز بروز وضع مزاجیش وخیم تر شد. 24 ماه مه در حالی که خود را برای شرکت در اجلاسیۀ بعدی دفتر سیاسی آماده می کرد و درست موقعی که در بارۀ پیشنهاد های رسیده در مورد بهبود وضع پست کار می کرد و طرح تنزل قیمت کتابها را وارسی می کرد نامه ای به عنوان » آرماند هامّرد » بازرگان آمریکائی که نسبت به اتحاد شوروی اظهار دوستی و علاقه می نمود نوشت تا هر چه زودتر تجارتخانۀ خود را در پتر گراد افتتاح نماید، درست بهنگام پایان کار خود غفلتاً حالش بهم خورد. انضباط بیمار، پزشکی را که برای معالجه دعوت شده بود به اشتباه انداخت. این بار خود پزشک سر شکایت را باز کرد که آذوقه و مایحتاج عمومی ناکافی است. وضع علوم وخیم است.

لنین دیاگنوز دقیقی از خود با قیافۀ عبوس به خواهر رنگ پریده اش می دهد. « این نخستین آوای ناقوس است » روز بعد معلوم گردید که حق با لنین است. لنین خونریزی مغزی داشت و قسمت راست بدنش برای مدت کوتاهی فلج شد. در موقع صحبت کردن زبانش می گرفت. از این روز به بعد لنین تحت درمان یهترین پزشکان روسی و آلمانی و آمریکائی که در سراسر اروپا مشهور بودند قرار گرفت. مطالعۀ وضع مزاجی اعضای خانوادۀ لنین مجوزی بود برای ابراز نگرانی. پدر لنین در سن نسبتاً جوانی در اثر تصلب رگهای مغزی فوت کرد، و مادرش تا آخر عمر از فشار خون رنج می برد. به این مسائل وخیم ارثی سوء قصدی را که چهار سال پیش علیه لنین کردند باید اضافه نمود.

» سما سکو » کمیسر امور بهداری در مطبوعات روسی این بیماری را به نام Abnützungscleros نامیده است که همان بیماری تصلب رگها می باشد. لنین را بعد از مشاورات پزشکی ی پی در پی بمدت طولانی از کار کردن معاف نمودند و تا مدتی حتی از خواندن مطبوعات هم ممانعت کردند. لنین در بارۀ کارهای نیمه تمام یومیۀ خود حق نداشت مذاکره کند. بعد از آنکه نخستین اعلامیۀ حاوی بیماری لنین منتشر شد، لنین را به شهر گورکی منتقل کردند. لنین نامه ها و پیامهای فراوانی دریافت می کرد. مثلاّ از کارگران پترزبورغ: « کارگران پترزبورغ انتظار اکید دارند که در ایام نقاهت دستورات پزشکان را مراعات کرده و هرچه بیشتر در زیر آسمان آزاد گردش بکنید! چنین است مطالبات انقلابی و منافع عام حکومت کارگری- دهقانی مان » لنین که انسان با انضباطی بود، قسمت اعظم دستورات پزشکان را که در ارتباط با استراحت وی بود مراعات می کرد. ولی لنین با این فکر هرگز نتوانست انس بگیرد که مسائل سرنوشت ساز داخلی و خارجی ی اتحاد شوروی را تعقیب نکند و این را که در تعقیب سیاست نپ، و شکل گیریی تأمین مایحتاج عمومی مطالعه نکند، که « چیچرین و لیتوینوف » چگونه سیاست بین المللی دولت شوروی را تنظیم می کنند، و این که عقیدۀ جمهوریهای مختلف اتحادشوروی در بارۀ طرح ایجاد اتحاد جمهوریهای از نوع جدید از چه قرار است.

وقتی وضع مزاجی لنین بقدری بهبود یافت که قدرت گردش کردن را به دست آورد، همیشه لنین از » بلنکی» فرمانده قراولخانه خواهش می کرد که اورا همراهی کند و در سر راه در بارۀ وضع امور اورا سؤال پیچ می کرد. کروپسکایا وقتی از این جریان اطلاع پیدا کرد از هر دو نکوهش کرد. لنین در پاسخ وی فقط می خندید ولی » بلنکی » بشدت اعتراض نمود: « این ممنوعیت گوش دادن به اخبار را پزشکان غیر حزبی مقرر داشته اند. آنهاقدرت فهم این را ندارند که یک رهبر کارگران بشکل دیگری جز این که با کارگران یک نواخت گام بردارد زندگی نمی تواند بکند و من نه تنها فرمانده قراولخانه هستم بلکه از 1902 عضو حزب می باشم. چطور ممکن است از دادن اطلاعات به ولادیمیر لنین خودداری نمایم »

در 21 ژوئن یکی از پزشکان معالج جوان لنین در یادداشتهای خود صحبت های لنین را چنین ثبت کرده است: « متن صحبت خود را برای کنگرۀ دسامبر 1922 آماده کرده ام. باید به من امکان دهید که خود را با چیزی مشغول کنم. اگر کار نکنم طبیعی است که در بارۀ مسائل سیاسی فکر خواهم کرد، سیاست بیش از سایر چیز ها انسان را بخود مشغول می دارد » بعنوان « مشغولیت » لنین کشف نمود که از اقتصاد دولتی اطراف خود مزارع نمونه بوجود آورد. مثلاً در ژوئیۀ 1922 به مطالعۀ تازه ترین متد های کشاورزی داخلی و خارجی پرداخت و حتی از طریق کتابخانۀ کرمل مجلات کشاورزی را آبونه شد. تصمیم گرفت که با بذری که از کانادا وارد شده است تمام زمینهای اطراف را بکارد و برای نمونه یک زمین کوچک هم بایر نماند

* * *

مدت این گردشها روز بروز طولانی تر می شد. یعنی این استراحت اضطراری نتیجه اش بالاخره در وضع مزاجی لنین ظاهر شد بطوریکه در آخر ماه اوت دیگر نه طرح نمونۀ کشاورزی بلکه مسائل امور کشوری نظر لنین را بخود جلب می کند. پزشکها نخست اجازه دادند که روزنامه های یومیه را مطالعه کند، تا بعد ها بتدریج منع ملاقات با دیگران را نیز لغو نمایند. از مناطق مختلف کشور سی تن از رهبران سیاسی و دوستان قدیمی در شهر گورکی از لنین دیدن می کنند. در میان این ها » لِو کامنوف هم بود که سمت معاون جدید صدر کمیسر هارا داشت. اورا از برای این به این پست منصوب کردند تا زمانی که لنین از نو مشغول کار شد از سنگینی کار وی بکاهد. این روزنامه نگار برجسته در روزنامۀ پراودا گزارش شاهکارانه ای از ملاقات خود با لنین نشر کرد:« برای ولادیمیرایلیچ چه چیزجالب تر است ؟:

• وضغ داخلی لهستان و نتایج فعالیت سازمان کمکی آمریکا، کارهای تراست ها و احتمال انتخاب آقای » Hoover » در انتخابات آیندۀ آمریکا، کنگرۀ سندیکاها که برگزاری آن فرا روی ماست، وسعت مساحت زمینهای زیر کشت، آزمایشات عکس برداریهای «ماریا ایلی نیچ»، وضع اسفبار کمیتۀ خلقی فرهنگ، امور ارتش سرخ و سازماندهی ی علمی کار، و خیلی چیزهای دیگر.

« لنین از چه انتقاد می کند؟ »

• از خیلی چیزها و در درجۀ اول بطور رنجباری از دستگاه بروکراتیک اداری مان.

« از چه چیزی تعریف می کند ؟: » • از رفقای آمریکائی که در ایالت » پرم » با ارسال 20 دستگاه تراکتور و دادن کارآموزی شخم زنی زمین با آنها، از کشاورزان «پرم » تعریف می کند که در کوتاهترین مدت راههای خراب «پرم را باز سازی کردند تا امکان حمل تراکتورهای عالی ی آمریکائی میسر گردد. « از چه چیزی خیلی بندرت صحبت میکند؟ »

• از بیماری ی شخصی ی خودش.

« در میان چه شرایطی این هارا آزمودم؟ »

• یک ساعت تمام باهم در اطراف خانه گردش کردیم، خانه ای که لنین در آن سکونت داشت.

نقل قول بالا در 24 سپتامبر 1922 در پراودا چاپ شده است. در این فاصله لنین به تدریج کارهایش را که از بهار سال رویهم انباشته شده بود تحویل گرفت و از نو در رأس شورای کمیسر های خلق مشغول به کار شد، و به رهبری امور حزب پرداخت. 4 اکتبر روز نامۀ » ایزوستیا » با عنوان حروف درشت به اطلاع خوانندگان خود رساند: لنین از نو کار می کند.

از شروع پائیز همکاران لنین، بخصوص کارمند قدیمی ی حزب « Ligiya Fatiyeva » در بارۀ کارهائی که باید انجام بگیرد یادداشتهای مفصلی تهیه کرد. هر وقت که امکانش را داشتند با تند نویسی صحبت های لنین را ثبت می کردند. این اسناد که فقط در اوایل سال 1960 منتشر شد، نشانگر ستیز لنین با بیماریش می باشد، و برای همیشه شاید شامل مهمترین افکار سیاسی و تئوریک زندگی لنین باشد. بر حسب یکی از این یادداشتها در 21 سپتامبر 1920 لنین با « نیکولای بوخارین » مدیر پراودا در گورکی صبحانه می خورده است. بر سبیل عادت بزودی صحبت از مسائل تئوریک مارکسیسم پیش آمد که از زمان جنگهای داخلی جزو تمهای دائمی ی بحث شان بود. در پایان صبحانه بوخارین خندان رو، لنین را هم به وجد آورد. لنین آشنایان با خلق و روی خندان خود را دوست داشت.

لنین با همکاران بد عنق خود فقط در ضروری ترین موارد تماس می گرفت. بهنگام خداحافظی بوخارین که تازه از استراحت در مناطق قفقاز مراجعت کرده بود، پیام کمونیستهای گرجستان و چند تن از رهبران آنها را « ماهارادزه، مدیوانی، اوکودژاوا» و دیگران را به لنین ارائه داد. آنها از لنین خواسته بودند که از آنها در بارۀ اتهامات استقلال طلبی ی حزبی، یعنی از اتهامات جدائی طلبی ی ملی دفاع نماید. آنها به لنین یادآوری کرده بودند که با « اورژه نکیدزه » که کارهای حزبی ی جمهوریهای ماوراء قفقاز را هماهنگ می کرد و با « استالین » که در زمان دبیر اول حزب کمونیست (بلشویک) اتحاد جماهیر شوروی بود و راهبری کمیتۀ خلقی ی ملتها را به تنهائی در دست داشت، وارد نزاعهای شدیدی شده اند.

بعد از آنکه این نامه به دست لنین رسید، لنین در این باره بسرعت پوزیسیون نگرفت، زیرا از همۀ جزئیات مسئله اطلاع نداشت و حتی عصبانی هم شد که – علیرغم این که اینها از مبارزین قدیمی حزبی هستند – باز از طریق نیمه علنی برایش نامه می فرستند.

به ترتیب که پروندۀ « امور» گرجی بر روی میز تحریرش انباشته می شد و به ترتیب که این مسأ لۀ بظاهر محلی را جزو مسائل قابل بحث کشوری اتحاد جماهیر شوروی قرارداد، اهمیت این مسأ لۀ پیچیده و بغرنج را مورد وارسی قرارداد. از این تاریخ به بعد تا دم بستر مرگ لنین را تعقیب می کرد. بیوگرافی ای که در سال 1982 در بارۀ سه سال آخر زندگی لنین در اتحاد جماهیر شوروی منتشر شد، فعالیت روزانه و حتی ساعت به ساعت لنین منعکس شده است. این بیوگرافی حکایت از آن دارد که از اکتبر 1922 تا مارس 1923 هفته ای نبوده است که بطریقی لنین در بارۀ مسأ لۀ گرجستان کار نکرده باشد. در درجۀ اول صحبت از روشن کردن یک نزاع شخصی نبود. هدف لنین نمایندگی با صبر و حوصله از سیاست ملی ی بسط دموکراسی ی سوسیالیستی و رد اصل دخالت خشونت آمیز اداری از بالا بود.

در تعقیب این امر لنین مصممانه کار اصول اساسی ی تشکیل اتحاد جماهیر شوروی را به دست می گیرد و به این طریق موفق شد نه چندان به قیمت کم طرح باصطلاح اصلی ی خود مختاری استالین را که برای اواخر سپتامبر پیش بینی شده بود ـ و اغلب رهبران آن را تایید کرده بودند ـ تغییر دهد. برحسب استالین اتحاد جدید را باید طوری تشکیل داد که همۀ جمهوریهائی که تا آن موقع مستقل بودند ـ نظیر اکراینی، بلو روسی، ماوراء قفقاز بعنوان واحد خودمختار ساده جزو دول شورا ها خواهند شد، در مقابل آن لنین آلترناتیو دیگری داشت. « ما خودمان را با جمهوری شوروی اکراین و سایرین متساوی الحقوق می دانیم و بهمراه آن ها و با حقوق متساوی به یک اتحاد، به یک فدراسیون تازه وارد می شویم به نام اتحاد جمهوریهای شوروی آسیائی و اروپائی». طبق روح این پیشنهاد در 30 دسامبر 1922 اتحاد جماهیر شوروی بوجود آمد.

یلیزاوتا درابکینا « Jlizaveta Drabkina » که لنین و خانواده اش را خوب می شناخت، در کتاب برجستۀ خود به نام < برگشت روز زمستانی > این مسائل را زنده کرده است. وی در سال 1971 در بوداپست حکایت می کرد که کرپسکایا بار ها گفته بود ( بعد از سپتامبر 1922) «که دیگر فقط مسائل سرنوشت ساز ولادیمیر ایلیچ را به خود مشغول می دارند. شاید لنین احساس کرده بود که وقت کمی در پیش دارد…»

در نوامبر 1922 در جلسۀ شوراهای مسکو لنین چنین گفت: در اثر تنزل نیروی کار مجبورم مدت طولانی تری- بیش از آنچه لازمست- پرونده های امور را پیش خود نگهدارم.

لنین نیروی خود را متمرکز این نکنه کرد تا برای حزب و حکومت جوان شوروی شالوده ای را بریزد که برای مدت طولانی و حتی برای ده ها سال معتبر باشد.. لنین در آخرین باری که در ملاء عام ظاهر شد ( 20 نوامبر 1922) چنین گفت: « حالا درست به اواسط مسائل روز مره رسیده ایم و این یک دست آورد عظیمی است. دیگر سوسیالیسم یک مسألۀ آیندۀ دور نیست، یک تصور آبستراکت، یک شمایل مقدس نیست. اما راجع به تصاویر شمایل مقدس باید بگویم که در این باره عقاید قدیمی ی خیلی بدی نداریم. ما سوسیالیسم را به درون زندگی ی روز مره برده ایم و اینجاست که باید جهت یابی کنیم. این از وظایف روزانۀ ما محسوب می شود. این وظایف عصر ماست… هر قدر هم این وظایف سنگین باشند، و هر اندازه هم نسبت به وظایف قبلی نو باشند، و هر مقدار هم مشکلاتی برای ما فراهم نمایند- باید همۀ مان یک دل و یک جان، به هر قیمتی باشد این وظایف را حل خواهیم کرد و روسیۀ نپ تبدیل به روسیۀ سوسیالیستی خواهد شد»

به منصۀ ظهور آوردن اتحاد شوروی و از نو مقرر داشتن قوانین انحصارات دولتی تجارت خارجی یکی از آخرین کارهای عظیم لنین بود، لنین یمثابۀ رجل سیاسی. در اجلاسیۀ 18 دسامبر کمیتۀ مرکزی شرکت کنندگان در جلسه بغیر از بخارین و کمیسر امور مالی سوکولنیکوو «Sokolnikov» این قانون اخیر را تصویب نمودند. لنین که از نو خسته و رنجور بودمتاسفانه در این جلسه نمی توانست شرکت کند. شب 15 به 16 دسامبر حال لنین بهم خورد و در روز های بعدی از نو قسمت راست بدنش فلج شد. به گزارش پزشکان در این موقع وضع لنین نسبت به ماه مه وخیم تر شده بود.

در سال 1920 در برلین به زبان آلمانی و دو سال بعد به زبان روسی در مسکو کتابی با تیراژ کم منتشر شد به نام وصیت نامۀ سیاسی ی انگلس. این کتاب شامل نوشته ها و نامه های متفکر آلمانی بود که در اواخر زندگیش در بارۀ آیندۀ جنبش کارگری نوشته شده بود. هر دو این کتاب به کتابخانۀ لنین هم رسیده بود. این که تا چه حدی این کتاب برای لنین جالب بوده است از روی خطوط فراوانی که زیر جملات این کتاب کشیده بود می شود فهمید. لنین از کتابدار کرمل خواهش کرده بود که این کتاب را دور تر نگذارد و حتی روی آن نوشته بود که روی قفسه باقی بماند. غیر قابل تصور نیست که لنین تحریر وصیت نامۀ خود را هم در مد نظر داشته است. ولی این را نمی دانیم که نیروی محرکۀ نهائی برای نوشتن آن چه بوده است ؟ : بحث دربارۀ در انحصار دولت قرار گرفتن تجارت خارجی ویا بحث در پیرامون خود مختاری و یا اختلاف نظر های موجود بین کادرهای قدیمی حزب – که امروز ها به تواتر ظاهر می شد – و سابق ضابطۀ حضور شخصی ی لنین مانع از رشد و تظاهر آن می گردید.

لنین در این وصیت نامۀ سیاسی ی خود بطور قاطعی آینده را مخاطب قرار داده بود. ارزیابی ی آینده برای لنین به قیمت مصرف فوق العادۀ نیرو و تلاشهای خود تمام شد. و ابن که چه اهمیت زیادی به آن می داده است، می شود آن رااز سطور ذیل فهمید: یک هفته بعد از خون ریزی مغزی، لنین پزشگان خود را و رهبران حزبی را که با پزشگان در ارتباط بودند مجبور نمود که به وی روزی 5 تا 10 دقیقه اجازۀ دیکته کردن را بدهند و در غیر این صورت اجازه نخواهد داد که معالجه اش کنند. لنین در حالی که کیسۀ یخ بر پیشانی داشت با تحمل زجر و شکنجه به دنبال کلمات می گشت. و در حالی که مشت دست چپ سالم خود را گره کرده بود تمام نیروی خود را متمرکز کرده بود تا به جملات خود شکل بدهد. لنین فقط به کمک حافظۀ خود دیکته می کرد، زیرا پزشکان اجازه نمی دادند که روز نامه های یومیه و آرشیو های حزبی را به اتاق لنین ببرند. لنین از این که منشی های زن با نواخت کار سریع وی آشنالی داشتند، می بینند که که چگونه در پی پیدا کردن کلمات تلاش رنجباری می کند نا راحت بود. از این رو مدتی دیکته کردن از طریق تلفن را هم آزمایش کرد.

در این وضع بیماری بود که لنین دیکته کردن نامۀ خود را که بعنوان کنگرۀ 13 حزب بود شروع نمود. از این افکار مقالات کاملی بدست آمد: راجع به ملیت ها و خود مختاری، در بارۀ تعاونی ها و انقلاب، چگونه بازرسی ی کارگر-دهقان را سازمان دهیم. هرچه کمتر ولی بهتر و کاملتر. هرجملۀ این مقالات وزن دارند. مثلا در چند کلمه این برداشت اصولی را خلاصه کرد که فقط صنایع ماشینی پایه های مادی و تکنیکی ی سوسیالیسم را می تواند بوجود آورد. بدون رشد همه جانبۀ تعاونی ها صنعتی کردن تبدیل به خود هدفی می شود، که غلبه بر عقب ماندگیهای فرهنگی بمانند الکتریفیکاسیون و ماشینی کردن کشاورزی اهمیت دارد. لنین برای تسریع رشد میهن در آخرین نوشته های خود اقدامات مشخصی را پیشنهاد می کند. در برابر بروکراسی عقیده دارد که بهتر خواهد بود اگر اعضای بیشتری به عضویت کمیتۀ مرکزی انتخاب شوند. بی تفاوت نیست که ار کجا ؟ »« عقیده ام بر اینست حزب ما بحق می تواند از طبقۀ کارگر 50 یا 100 تن طلب کند و این عده را بدون این که طبقۀ کارگر را دچار مشکلاتی کند می تواند دریافت نماید. این رفرم استحکام حزب مانرا بطور چشمگیری افزایش می دهد و در مبارزه ای که با دول متخاصم انجام می دهیم سهولتی را سبب می شود. بنظرم این مبارزه در سالهای آینده بشدت حاد خواهد شد و بطور ضرورت حادتر خواهد شد.»

در مقالات دیگر در بارۀ رهبران حزب خصوصیات اخلاقی ی فوق العاده ظریفی را که تمام خصوصیات اساسی شان را شامل می شود می دهد. لنین اشاره به اشتباهات گذشته و حال می کند، از جمله به اعتماد به نفس غیر قابل مجاز ترتسکی . بطور کاملا دقیق لنین می دید که رابطۀ استالین و ترتسکی « نصف بیشتر خطر انشعاب را سبب می شود » از این رو با تأکید شدید پیشنهاد می کند که استالین از مقام دبیر اولی ی حزب دور شود و به جای او کسی انتخاب شود که در برابر رفقا صبورتر، منصف تر و مؤدب تر و با تجربه تر باشد، و کمتر دمدمی مزاج باشد.

بعد از مرگ لنین از مهربان ترین پزشک معالج لنین پروفسور فورستر « Förster » بارها سؤال شد آیا روند بیماری را کار ماههای از اکتبر تا دسامبر و حتی کارهای بعدی تسریع کرد یا نه؟ جواب چنین بود : بیماری لنین را در درجۀ اول علل داخلی (ارگانیک) تسریع کرد. بر پایۀ ضرورت ارگانیک بیماری ظاهرشد. با یک پیگیری بی امان. . . اگر در اکتبر 1922 و متعاقب آن لنین را از اشتغال به کار محروم می کردند، در معنی او را از شادیهای زندگی خود محروم می کردند. . . کار برای لنین به معنی ی زندگی بود و بیکارگی به معنی ی مرگ. این حکم بخصوص برای هفته های تهیۀ وصیت نامۀ سیاسی معتبر است. اینکه لنین می توانست مطالبی را بیان نماید که نه تنها برای روزهای بعد از کنگرۀ 12 بلکه در دراز مدت هم بنفع حکومت جوان شوراها باشد به لنین روح می داد ، وی را زنده نگه می داشت. ناگژدا کروپسکایا نه تنها بمنزلۀ همسر بلکه بمثابۀ همرزم سیاسیش هم این مسائل را دقیقا درک می کرد. او در مهاجرت نه فقط بسادگی در کارهای لنین به وی کمک می کرد بلکه ارتباط با دستگاه مخفی ی حزب در کشور را هم جمع بندی می کرد. و بعد از انقلاب بعنوان معاون « لوناچارسکی» یکی از مدیران امور آموزشی بود و مو بمو از تصورات لنین اطلاع داشت. در هفته های اخیر کروپسکایا بروشنی می دید که بیمار می باید آثاری را که مدت هاست که پایه ریزی کرده و در دسامبر شروع به نوشتن آن کرده بود تمام کند. از این رو در آخر دسامبر هم علیرغم تذکرات پزشکان، کروپسکایا لنین را در جریان حوادث سیاسی قرار می داد و از انعکاس آثار زیر تحریر ارزیابیهائی می داد و از مطبوعات یومیه هم برای کار اخیرش استفاده می نمود. این فعالیت کروپسکایا استالین را که در کاربرد عملی مارکسیسم- بخصوص در زمینۀ پراتیک سیاسی – از لنین دور شده بود بیش از حد ناراحت کرده بود.

استالین با استناد به این که لنین باید از هرگونه هیجانی بر کنار باشد، تمام نیروی خود را بکار برد که اخبار امور گرجستان- که استالین در آن نقش داشت و وی را نامناسب نشان می داد – به گوش لنین نرسد.

در 22 دسامبر 1922، استالین کروپسکایا را پیش خود خواند و با خشونت به او توهین کرد و وی را به نام کمیتۀ تفتیش حزبی تهدید کرد. معلوم نشده است که لنین از این حادثه کی با خبر شده است. در 5 مارس 1923 لنین در این باره توسط نامه ای استالین را مخاطب قرار د اد و نوشت که از کروپسکایا معذرت بخواهد. « من تمایلی ندارم آنچه را که علیه من مرتکب شده اند به آسانی فراموش کنم. احتیاجی به باز گو کردن نیست. آنچه را که علیه همسرم مرتکب شده اند آن را بمثابۀ آن می دانم که که علیه من مرتکب شده باشند.»

روشن بود که لنین به سرنوشت مناسبات سیاسی ی بعدی خودشان فکر می کرده است. ارسال نامه را روز بعد به عهدۀ خانم منشی بنام والاگیچوا «Valigycheva »واگذار کرد که وی جزئیات مسأله را با تند نویسی در دفترچۀ دبیرخانۀ لنین ثبت کرد. در ماه های بعدی او جرأت نمی کرد کلمات مربوط به این مسأله را از خط تند نویس به خط عادی برگرداند، فقط بعد از کنگرۀ 20 بود که آن را انجام داد.

همچنین در 5 مارس لنین در نامۀ محرمانه ای از « لو ترتسکی» – که در کنار استالین با نفوذ ترین عضو کمیتۀ مرکزی بود- خواست که در عالی ترین جلسات حزبی دفاع از امور گرجی را به گردن بگیرد. در صبح 6 مارس جواب نامه از ترتسکی رسید که به استناد بیمار بودنش همکاری را رد کرده بود. این خبرهمچون آب سردی لنین را تکان داد. روشن شد که به بهانۀ سیاسی، ترتسکی نمی خواسته است که کارهای خود را با فعالیتهای شدیداً بیمار رئیس شورای کمیسر ها پیوند بدهد. (به ظنّ قوی به همین دلیل در جریان سال 1923 یک بار هم از لنین عیادت نکرد و حتی در تشییع جنازۀ لنین هم شرکت نکرد، چرا که در آب های طبّی و گرم قفقاز استراحت می کرد، در حالی که برای 5 یا 6 روز فرصت داشت که مسافرت کند.)

این تبادل نامه وضع مزاجی ی لنین را بشدت وخیم کرد. ششم ماه طرفهای ظهر لنین فقط برای دیکته کردن یک سپارش یکی دو سطری توانست نیروی خود را جمع نماید. :« اکیداً محرمانه! به رفقا « مدیوانی » و « ماهارادزه » و دیگران. رونوشت به « ترتسکی » و به « کامنف » رفقای محترم! با قلب پاک امر شما را تعقیب کردم. خشونت « ارژ نیکیدزه » و رفتار اغماض گرانۀ « استالین » و « دزرژنیسکی » دهشت آور است. در بارۀ امور شما یادداشتها و متن صحبت هارا تهیه می کنم. با احترام لنین. » این ها بودند آخرین سطور آثار سیاسی ی لنین.

* * * * *

وخامت مزاجی ی عمومی ی لنین منجر به سومین خونریزی مغزی گردید. در این موقع لنین قدرت تکلم خود را از دست داد، ولی هر آنچه را که به او می گفتند می فهمید. نخست در مسکو معالجه می کردند و در ماه آوریل تصمیم گرفتند که به شهر گورکی – که یک بار در میان درختان بلوط آن توانسته بودند لنین را از نو سر پا نگهدارند – منتقل کنند. بیمار را با احتیاط در درون ماشین فورد – که برانکاردی در آن نصب کرده بودند – حمل کردند. ارادۀ تغییر نا پذیر لنین برای زنده ماندن اگر چه مانع از پایان زندگی وی نشد، ولی آن را به تعویق انداخت.

کروپسکایا در ماه مه به دوست خویش که در برلین کار می کرد چنین می نویسد: « من فقط زندۀ آنم وقتی که صبح ها « ولو گا » از دیدن من خوشحال می شود. دستم را می گیرد و گاهی حتی صحبت هم می کنیم، بدون کلام، از هر دری صحبت می کنیم، هر آنچه را که با کلمات نمی شود بیان کرد.» چند هفته بعد به « Imma Armand » می نویسد که بهبودی بیشتری حاصل شده است. لنین اول ساعتها در ایوان که هر چهار طرف آن شیشه داشت می نشست. بعد ها در حال تکیه کردن به گردن یک پزشک شروع به راه رفتن کرد. بعد نرده های کوتاهی درست کردند تا لنین بدون همراه بتواند خود را از اتاق خواب طبقۀ بالا به کتابخانۀ عمارت دو طبقه و گشاد که در طبقۀ پائین بود برساند.

در ماه ژوئن با خوشحالی در باغ می نشست. عکسهائی باقی مانده است که لنین را در چهار چرخۀ آهنیش، در حالی که به جلو خم شده است نشان می دهد.. خواهرش « ماریا ایل یی نیچ نا » عکسهای زیادی از لنین گرفته است. به ابتکار او بود که برای ساکنین خانۀ گورکی فیلم نمایش می دادند. اولین بار که لنین دنیای تنگ بیماری را شکست، نخست پارک را و سپس بتدریج اطراف پارک را به تملک خود در آورد. در اوایل پزشکانش مانع از آن می شدند، ولی بیمار بعنوان اعتراش در ماه ژوئیه هفتۀ تماس مستقیم خود را با آن ها قطع نمود، و به اینطریق مدتی پزشکانی که از مسکو رسیده بودند، از اتاق کناری، از آن ورِ پرده لنین را که یا در حال استراحت و یا در حال ورزش دادن به دست راست خود بود، تماشا می کردند. در ماه سپتامبر در یکی از بعد از ظهر ها قراولان او را به طرز مرموزی به پائین دعوت کردند و از یک صندوق عظیمی یک ماشسن عجیب که دارای چرخ های لاستیکی بود بیرون کشیدند. این چهار چرخه هدیۀ رهبران حزب کمونیست اگلستان بود. پول های خود را روی هم گذاشته برای لنین چهار چرخه ای خریده بودند که به آسانی می شد آنرا راند و می شد بشکل تختخواب استراحتی هم در آورد. ولی لنین از این چهار چرخه هرگز استفاده نکرد. درست از همین روز به بعد لنین بدون همراه در حالی که می لنگید به طرف درِ خروجی رفت. از این به بعد هر وقت هوا اجازه می داد در باغ وقت خود را می گذراند.

لنین شکل دیگر ستیز برای زندگی را در مطالعۀ منظم و حتی در طرح برنامۀ کار جستجو می کرد. نخست کرپسکایا و خواهرش « ماریا ایل یی نیچنا » « Marya Ilyinichna » برای لنین روز نامه می خواندند. طبیعی است که بشدت مواد خبری آن را از صافی می گذراندند. ولی وقتی که بیمار برای گردش در باغ به پائین می رفت، معمولاّ سری به اتاق قراول ها می زد و در آن جا روز نامه های یومیه را می دید. در این جا بود که لنین به این کلک پی برد. بعد از این تفاصیل دیگر خود لنین مقالاتی را که می بایستی برایش بخوانند انتخاب می کرد. کرپسکایا در این باره چنین می نویسد : « ترس از این بود که مبادا مطالب روز نامه ها لنین را به هیجان آورند، ولی غیر قابل تصور بود که ایلیچ را از ارتباط با دنیا محروم کنیم. . . . خود او خیلی سریع از مطالب روزنامه مطلع می شد و با این پزشکان را به شگفت وا می داشت، و دیگر هر چه که اساسی بود اجازه نمی داد که برایش خوانده نشود.»

جالب این بود که بهنگام خواندن روز نامه، لنین در بارۀ آدمهائی خبر می داد که روز گاری با آن ها رابطۀ دوستی یا سیاسی داشت و بعد ها راهشان از هم جدا شده بود. اغلب صحبت از « Akselrod’ Patresov’ Bogdanov Plekhanov می شد. لنین از روی روزنامه های مهاجرین پی برد که « Julij Martov » که از همکاران سابق بخش ویراستاری اسکرا بود و در بحث های کنگرۀ دوم حزب یکی از مخالفین بود، در مهاجرت برلین به مرض سلّ در گذشته است. لنین از سال 1903 در دفعات بیشماری « مارتوف« را زیر آماج حملات نابود کننده قرار داده بود، ولی از نظر انسانی اورا بی عیب و نقص می شناخت. لنین از « Anna Rjazanova » خانم مدیر انستیتو مارکس- انگلس بود پرسیده بود که آیا « مارتوف» برای خرج پزشک و دارو و تغذیۀ مناسب پول کافی دارد؟. امکان این هست که بطرز مؤدبانه به او کمک کرد. مثلا در کادر کار انستیتو به او کاری را سپرد- در حالی که لنین خوب می دانست که در این بین « مارتوف » در نشریه های منشویک های مهاجرت نفرین های انجیلی نثار لنین می کند.

در آخرین ماه های زندگی ی لنین دور و بر وی را آدم هائی فرا گرفته بودند که از گذشته یاد آوری می کردند. مدیر اقتصاد دولتی ی شهر گورکی یکی از دوستان خوب ایام تحصیلش بود. یک کارگر مسنّ مقیم حومۀ شهر گورکی که به دیدار لنین می آمد، در زمان پیش از جنگ بین المللی اول در کراکو با لنین ملاقات هائی داشته است. فرمانده قراولان لنین زمانی به همراه لنین در خیابان های پاریس قدم می زده است. و کسانی که در پائیز 1923 از مسکو به پیش لنین مسافرت می کردند، یکایکشان از اعضای گارد قدیمی بودند. « Kerestyinskiy » سفیر برلین، « S.Kvarcov – Stepanov » یکی از رهبران بنگاه نشریاتی ی، « Voronskiy » ویراستار چند بنگاه نشریاتی « Preobrazenskiy » یکی از رهبران سیاست اقتصادی، « Pyatnickiy » یکی از رهبران سابق دستگاه مخفی ی بلشویک که بعد ها دبیر کمینترن شد. همین شخص می گفت که این ملاقات ها در مزاج لنین اثر مثبتی داشته است. « خودم هم فراموش کردم که ایلیچ بیمار است، که نباید او را به هیجان آورد. احساسم این بود که در اتاق کارش نشسته ام و به او در بارۀ وضع طبقۀ کارگر آلمان صحبت می کنم و لنین با چهرۀ گویای خود با تذکراتش و با دقت خود به من می فهماند که سخنان من تا چه حدی برایش مهم هستند.»

در اواخر اکتبر پیات نیتسکی « Pyatnitski » با این امید از لنین جدا شد که بهبودی لنین مافوق انتظار بوده است و بمانند پائیز 22 باز بزودی شروع به کار خواهد کرد. یکی از مراحل بهبودی این بود که توانست از کلمات جمله درست بکند. آخرین دیدار از مسکو نیز امید بخش بود. در 18 اکتبر 1923 لنین در پایتخت خوابید و در خانه اش چند دفتر را که حاوی یادداشتهائی بود و همچنین منتخبات سه جلدی هگل را که به زبان آلمانی بود برداشت. پزشکان بمانند افراد خانواده چندان خوش بین نبودند، ولی نظر آن ها هم این بود که لنین بهار و تابستان سال 24 را در یکی از استراحتگاههای شبه جزیرۀ کریمه خواهد گذراند و بموازات بهتر شدن صحبت کردنش، خواهد توانست کار خود را از نو شروع بکند.

سال نو را لنین در میان کودکانی که از اقتصاد دولتی دعوت شده بودند گذراند. لنین سر حال بود و وقتی که عصری سر و صدای زیادی راه انداختند، نگذاشت که مهمانان کوچک وی را به خانه بفرستند.

در ژانویۀ سال 24 تقریباً همۀ روز با لوژ اسبی به جنگل های اطراف می رفت و بعد از ظهر ها صورت جلسۀ کنگرۀ 12 را که سال پیش برگزار شده بود مطالعه می کرد، و صفحاتی را که بعد ها می خواست به آن مراجعه کند علامت گذاری می کرد. وقتی مطالعات خود را به پایان رساند، در 16 ژانویه در مسکو کنفرانس 13 حزب گشایش یافت و سه روز دیرتر کنگرۀ سراسر شوراهای روسیه. « کروپسکایا » می نویسد: « خیلی می ترسیدم که لنین در برابر بحثی که در درون حزب در سراسر کشور جریان داشت، چگونه واکنش نشان خواهد داد. ولی لنین فقط اسناد اصلی را میل داشت مطالعه نماید، و فقط از شروع کنفرنس حزب بود که در خواست کرد که همۀ گزارش ر ا برایش بخوانم. روز شنبه بطور چشمگیری لنین در هیجان بود، برای این که آرامش او را باز یابم به وی گفتم که قطعنامۀ کنفرانس با آرای مطلق تصویب شد. شنبه و یکشنبه را با خواندن قطعنامه ها گذراندیم.

ولادیمیر ایلیچ با دقت شدیدی گوش می دادو گاهی سؤالاتی را مطرح می کرد.» بعد از ظهر یکشنبه از سرگیجگی و بهم خوردگی ی حالش شکایت می کرد. قدرت بینالیش انگار که ضعیف شده بود. شب ساعت 10 پرفسور « آورباخ» وارد شد. اعلام داشت که چشمهایش سالم هستند، که وضعش نسبت به سالهای پیش بهتر است.. ولی شبانگاه پرستار کشیک « کروپسکایا » را از خواب بیدار کرد که بیمار بطور غریبی ناراحت است. صبح 21 ژانویه لنین فقط برای مدت کوتاهی بیدار شد. وضعش دقیقه به دقیقه بدتر می شد. هر چه کوشش کردند که با تزریق کامفر و تنفس مصنوعی و کپسول اکسیژن اورا زنده کنند موفق نشدند.. دیگر نمی شد کاری کرد. شب دیرگاه رهبران حزبی با یک هواپیمای موتوری لوژی به شهر گورکی وارد شدند. درست در این موقع مجسمه ساز مرکوروف« « Merkurovاز کله و دست لنین قالب گیری کرد. ولادیمیر بونچ بری ینیچ « Vladimir Bunch Brueunich » دوست قدیمی ی لنین و میهائیل کولتسوف « Mihail Koltsof » روز نامه نگار جوان پراودا در بالین لنین بودند، و هر دو با نوشته های دراماتیک آخرین راه لنین – از گورکی تا میدان سرخ مسکو – را که به سرعت در آن از چوب مقبره ای بنا کرده بودند ترسیم نمودند .

برگرفته از : اکتبر