05/12/2025

دولت فاشیستی و مسئلهٔ ملی در ایران

تحلیلی از ریشه‌های درونی بحران و افسانهٔ دسیسهٔ خارجی

۱. مقدمه

در سال‌های اخیر، هر موج اعتراضی در ایران ـ از خیزش‌های معیشتی گرفته تا جنبش زن، زندگی، آزادی با واکنشی واحد از سوی دولت مواجه شده است: سرکوب خونین در داخل و متهم‌کردن معترضان به وابستگی به قدرت‌های خارجی در بیرون. این الگو از دی ‌ماه ۱۳۹۶ تا آبان ۱۳۹۸ و پاییز ۱۴۰۱ بارها تکرار شده است.
دستگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، از منبر تا رسانهٔ رسمی، روایت ثابتی را بازتولید می‌کند: اعتراضات، دسیسهٔ آمریکا و اسرائیل است و هدف آن تجزیهٔ ایران. اما پشت این شعار چه پنهان است؟ آیا این ادعا پاسخی واقعی به تهدید امپریالیسم است، یا ابزاری برای توجیه سرکوب درونی؟

در روزگار وارونگی مفاهیم و فرسایش معناهای سیاسی، جای شگفتی نیست اگر گروهی از به‌اصطلاح کمونیست‌ها، دانسته یا نادانسته، در صف پشتیبانان سیاست‌های اقتدارگرایانه و فاشیستی جمهوری اسلامی قرار گرفته‌اند. آنان با تکرار شعارهایی چون ضد‌امپریالیسم و مبارزه با سلطه‌ی غرب، چنان در دشمنی مطلق با لیبرالیسم غرق شده‌اند که هر نیروی مخالف غرب را، فارغ از ماهیت طبقاتی و سیاسی‌اش، نیرویی مترقی می‌پندارند. این همان وارونگی است که مارکس از آن به‌عنوان آگاهی وارونه‌ی واقعیت یاد می‌کرد؛ آگاهی‌ای که در آن، بندگی در هیئت آزادی ظاهر می‌شود.

این جریان‌های موسوم به چپ، در همان سازوکارهای ایدئولوژیکی گرفتارند که آلتوسر آن‌ها را ابزار بازتولید قدرت می‌دانست. آنان، به‌جای نقد مناسبات سلطه، به بخشی از دستگاه مشروعیت‌بخش آن بدل شده‌اند. از سوی دیگر، چنان‌که لوکاچ هشدار داده بود، گسست از زیربنای مادی جامعه و از دست دادن آگاهی طبقاتی، چپ را از جایگاه تاریخی‌اش به‌عنوان سوژه‌ی رهایی دور می‌کند. در نتیجه، این چپِ بی‌جهت و بی‌ریشه، در پوشش گفتمان ضد‌غربی ، عملاً در بازتولید همان نظم ستمگرانه‌ای سهیم می‌شود که مدعی نقد آن است.

به تعبیر گرامشی، هیچ قدرتی بدون هژمونی فرهنگی پایدار نمی‌ماند، و این گروه‌ها، آگاهانه یا ناخودآگاه، در خدمت تحکیم همان هژمونی عمل می‌کنند. مارکسیسم در دست آنان از اندیشه‌ای برای رهایی به زبانی برای توجیه سلطه تنزل یافته است؛ چپی که روزی زبان عدالت بود، امروز پژواکی از قدرت است.

از منظر مارکسیستی، هر دولت بورژوایی برای حفظ سلطهٔ طبقاتی خود، نیازمند دشمنی بیرونی است تا تضادهای درونی جامعه را پنهان کند. جمهوری اسلامی، به‌عنوان دولتی فاشیستی ـ‌مذهبی، این منطق را به ‌تمامی به‌کار می‌گیرد: با تکیه بر شعار حفظ تمامیت ارضی و مبارزه با امپریالیسم، در واقع مشروعیت سرکوب کارگران، زنان، اقلیت‌های ملی و مذهبی را بازتولید می‌کند.

۲. امپریالیسم و مسئلهٔ ملی از دیدگاه مارکسیستی

مارکسیسم کلاسیک مسئلهٔ ملی را از مسئلهٔ طبقاتی جدا نمی‌بیند. لنین تصریح می‌کند که هیچ پرولتاریایی نمی‌تواند آزاد باشد اگر ملتی دیگر را در بند نگاه دارد. حق تعیین سرنوشت ملیت‌ها تنها در پیوند با مبارزهٔ طبقاتی و ضد امپریالیستی معنا می‌یابد.

در ایران، حاکمیت همواره کوشیده است این دو سطح از مبارزه را از هم جدا کند: از یک سو شعار ضد امپریالیسم سر می‌دهد، و از سوی دیگر خود به ابزار استثمار داخلی و وابستگی جهانی تبدیل شده است. در نتیجه، تضادهای ملی ـ در زمینه‌های زبان، فرهنگ، توسعه و مذهب ـ نه محصول توطئهٔ خارجی، بلکه زادهٔ درون‌زادِ نظام سرمایه‌داری بوروکراتیک و فاشیستی است.

وقتی کارگر کُرد یا بلوچ در حاشیهٔ اقتصادی، فرهنگی و سیاسی قرار دارد، مسئلهٔ ملی در واقع چهرهٔ دیگر همان ستم طبقاتی است. ستم ملی، به‌جای آن‌که شکافی قومی باشد، انعکاس مستقیم شکاف طبقاتی در سطح جغرافیایی و فرهنگی است.

۳. جمهوری اسلامی و بازتولید تبعیض ملی

در چهار دههٔ گذشته، دولت ایران با تمرکز قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در مرکز، عملاً نوعی تبعیض ساختاری علیه اقوام و ملیت‌های غیر فارس اعمال کرده است.

در مناطق کُردنشین، حق آموزش به زبان مادری و فعالیت فرهنگی آزاد سرکوب شده و ده‌ها فعال به اتهام تجزیه‌طلبی یا اقدام علیه امنیت ملی بازداشت یا اعدام شده‌اند.
در سیستان و بلوچستان، تبعیض اقتصادی و مذهبی چنان عمیق است که این استان سال‌هاست در صدر شاخص فقر و بیکاری قرار دارد و نیروهای امنیتی بارها به اعتراضات مردم شلیک مستقیم کرده‌اند.
در خوزستان، مردم عرب‌زبان در حالی با بحران مزمن آب و بیکاری روبه‌رو هستند که صنایع نفت و گاز منطقه ثروت عظیمی تولید می‌کنند؛ اما بخش ناچیزی از آن به توسعهٔ محلی اختصاص می‌یابد.

گزارش‌های عفو بین‌الملل، دیده‌بان حقوق بشر و گزارشگر ویژهٔ سازمان ملل متحد همگی از تبعیض سیستماتیک علیه اقلیت‌های قومی و مذهبی سخن گفته‌اند. جمهوری اسلامی این واقعیت را با برچسب دخالت خارجی پنهان می‌کند، در حالی که ریشهٔ واقعی بحران در مناسبات طبقاتی و مرکزگرایی سیاسی رژیم نهفته است.

۴. افسانهٔ توطئهٔ خارجی و کارکرد آن

اتهام دائمیِ دسیسهٔ خارجی ابزاری ایدئولوژیک برای تداوم سلطه است. هرگاه تضادهای اجتماعی به آستانهٔ انفجار برسد، حاکمیت برای جلوگیری از همبستگی طبقاتی، دشمنی بیرونی را برجسته می‌کند.

در خیزش ۱۴۰۱، که ترکیبی از خشم طبقاتی، جنسیتی و ملی بود، رژیم با تبلیغات سنگین کوشید معترضان را عامل صهیونیسم و ناتو معرفی کند. اما واقعیت آماری نشان می‌دهد که اکثریت قربانیان سرکوب، جوانان و کارگران مناطق محروم بودند، نه عوامل خارجی.

از دیدگاه مارکسیستی، امپریالیسم بی‌تردید تهدیدی واقعی است، اما خطر آن زمانی بالفعل می‌شود که دولت‌های فاسد و سرکوبگر، خود با سیاست‌های ضد مردمی، زمینهٔ نفوذ آن را فراهم کنند. بنابراین، مسئول اصلی خطر تجزیه و مداخلهٔ خارجی پیش از هر قدرت بیرونی، خودِ جمهوری اسلامی است.

۵. سیاست سرکوب به‌مثابه منطق بقا

جمهوری اسلامی از موضع ترس طبقاتی حکومت می‌کند، نه از موضع قدرت ملی.
سرکوب زنان، اقلیت‌ها و کارگران نه دفاع از ایران، بلکه دفاع از مناسبات سرمایه‌داری دولتی و رانتیر است. شعار حفظ امنیت ملی در حقیقت پوششی است برای حفظ انباشت سرمایه در دست اقلیت حاکم.

نظامی که در آن کارگر عرب خوزستانی یا بلوچ با مزد ناچیز و بی‌حقوقی مطلق کار می‌کند، در واقع وحدت ملی را از درون می‌فرساید. هر بار که گلوله‌ای بر پیکر معترضان در کردستان یا بلوچستان شلیک می‌شود، خطی تازه میان ملت و دولت کشیده می‌گردد. تجزیه اگر روزی رخ دهد، حاصل همین خطوط خونین خواهد بود، نه نقشه‌ای از خارج.

۶. موضع مارکسیستی در برابر مسئلهٔ تجزیه و حق ملت‌ها

مارکسیست‌ها میان حق تعیین سرنوشت و دعوت به تجزیه تمایز قائل‌اند.
دفاع از حقوق ملی به معنای جدایی نیست، بلکه به معنای آزادی برای تصمیم‌گیری است؛ آزادی‌ای که در نظام‌های دیکتاتوری هرگز ممکن نیست.

از این منظر، کمونیست‌ها موظف‌اند:

  1. از حق آموزش و فرهنگ ملی دفاع کنند،
  2. علیه تبعیض اقتصادی و زبانی مبارزه نمایند،
  3. و در عین حال، با هر شکل از سلطهٔ امپریالیستی مخالفت ورزند.

بدون عدالت طبقاتی، وحدت ملی پوشالی است. و بدون احترام به تنوع ملی، سوسیالیسم نیز دروغی بیش نخواهد بود.

۷. نتیجه‌گیری

جمهوری اسلامی با تمرکز ثروت و قدرت در دست طبقه‌ای محدود و سرکوبگر، خود بزرگ‌ترین تهدید برای تمامیت ارضی ایران است. هر نظامی که بر پایهٔ خون، تبعیض و انباشت ناعادلانه استوار باشد، دیر یا زود از درون فرو می‌پاشد؛ نه به‌دست بیگانه، بلکه از دل تضادهای خودش.

راه رهایی از خطر تجزیه و مداخلهٔ خارجی، نه در حمایت از دولت فاشیستی، بلکه در سازمان‌یابی آزادانهٔ کارگران، زنان و ملت‌های تحت ستم است.
فقط یک جمهوری سوسیالیستی و دموکراتیک، بر پایهٔ برابری ملی و طبقاتی، می‌تواند وحدت راستین ایران را تضمین کند.

ضمیمه: داده‌ها و شواهد برای استناد یا شبکه‌های اجتماعی

آمار نمونه (بر اساس گزارش‌های ۲۰۲۳–۲۰۲۴):

  1. ایران از نظر شمار اعدام‌ها پس از چین در رتبهٔ دوم جهان است؛ بیش از ۳۰٪ اعدام‌شدگان از اقلیت‌های قومی (بلوچ، کرد، عرب) هستند.
  2. استان سیستان و بلوچستان بالاترین نرخ بیکاری، فقر و کمترین سرانهٔ توسعه را دارد.
  3. در دههٔ اخیر، بیش از ۵۰۰ فعال سیاسی و فرهنگی کُرد، عرب و بلوچ به اتهام اقدام علیه امنیت ملی بازداشت یا اعدام شده‌اند.
  4. هیچ ‌یک از مناطق قومی اجازهٔ تدریس به زبان مادری در مدارس دولتی ندارند.

کامیار سرخ

سایت آینه روز

Instagram did not return a 200.