15/12/2025

جنگ، صلح و انقلاب!

مقاله کوتاه از هادی میتروی 

سه مقوله ای هستند که از آغاز تاریخ با آن مواجه هستیم و امروز بکمک انقلاب ارتباطات، کمتر کسی ست که با این مقولات درگیر نباشد و از خود نپرسد چه رابطه‌ای بین این سه مقوله وجود دارد؟

برای درک بهتر رابطه بین این سه مقوله، شایسته است نخست هریک را بشناسیم و بتبع آن رابطه بین سه مقوله را دریابیم. برخی به نادرستی ادعا می کنند: 

«جنگ ادامه سیاست است»!

این ادعای نادرست باعث می شود تا جنگ بمثابه یک پدیده ناگزیر «طبیعی» سیاست‌ورزی در تاریخ بشر فهمیده شود. امری که از نظر نویسنده از بنیان نادرست است. چه بواقع: 

«جنگ مرگ سیاست است»!

« جنگ مرگ خردورزی ست»!

«جنگ مرگ مهرورزی ست»! 

«جنگ مرگ ابتکارات شخصی و همبستگی اجتماعی ست»!

در یک کلام «جنگ» همواره مسبب آوارگی، بی خانمانی و مرگ انسان‌یت بوده است، هست و خواهد بود!

در نتیجه درک نادرست از جنگ باعث می شود تا برای دفع و رفع این فاجعه انسانی، مقابله به مثل و جنگ متقابل توجیه شده، از هر طرف بر طبل جنگ کوبیده شود و در عمل موتور گسترش این فاجعه انسانی شویم!

برای ادامه بحث و کوشش در توقف جنگ و دراندازی صلح پایدار در سطح جهان، خوب است برای مثال نگاهی به همین امروز جامعه ایران بیندازیم.

در بالای جامعه ایران در مورد دو مقوله نخست بسیار و از هر دری صحبت می شود. بخشی از این حاکمیت اقلیت ناچیز سرمایه‌داران و خانواده نازپرورده ایشان؛ که غالب سرمایه‌های ملی و منابع طبیعی را در دست دارند؛ بر پایه حفظ منافع حقیرانه غیرمردمی خود، از لزوم ستیز همیشگی با «استکبار» جهانی صحبت می کنند و بخش دیگر نیز با همین غریزه حفظ و گسترش منافع خود، به بهانه «صلح»، تسلیم به سرمایه‌های جهانی را تبلیغ می‌کنند!

برای نویسنده این هر دو سیاست بسیار زمینی و قابل فهم و توضیح هستند.

برای این قلم کارکرد این دو سیاست جهت تداوم اقتدار بورژوازی ایران قابل فهم و توضیح هستند!

برای این قلم منافع بورژوازی «رانتی-نظامی» ایران در جنگ و منافع بورژوازی «دلال-رانتی» ایران در تطبیق با سرمایه‌داری جهانی هر دو، قابل فهم و توضیح هستند!

برای نویسنده عدم پرداختن به مقوله  ممنوعه «انقلاب» از طرف هردو جناح سرمایه‌داری در قدرت و در کمین قدرت، همچون روز روشن، قابل رویت و فهم و توضیح هستند!

اما آنچه برای این قلم قابل فهم نیست حمایت از این یا آن دیگری به نام مجهول «روشنفکر» است!

آنچه برای این قلم قابل فهم نیست، حذف مقوله «انقلاب» از ادبیات «روشنفکران» و دنباله روی مذبوحانه این مدعیان روشنفکری، از یکی از دو جناح‌ بورژوازی مفلوک ستیزگر و تسلیم طلب ایران است!

می بینیم که بر مبنای غریزه طبقاتی، بخشی از این «روشنفکران» از ادامه جنگ و ساختن سلاح‌های کشتار جمعی و بخش دیگری از تجارت آزاد و تطبیق خود با نظام جهانی سخن می گویند!

بطور خلاصه نویسنده سیاست‌های ستیز و تسلیم هر دو بخش عمده بورژوازی ایران را می فهمد!

نویسنده هم‌چنین سمت‌گیری دوگانه «روشنفکران» ایرانی، که بی خیال منافع اکثریت عظیم تولیدکنندگان و خانواده‌های آنها هستند و بخاطر بقای خود و ادامه زندگی خود در حاشیه نظام بورژوایی را می فهمد!

خب پس اگر در پهنه سیاست ایران همه چیز به این روشنی ست، غرض نویسنده از پرداختن به این سه مقوله چیست؟

تنها این نکته است که نویسنده هرآنچه گفته شد را می فهمد اما دفاع از سیاست ستیز و تسلیم بورژوازی ایران به با ادعای دفاع از سوسیالیسم را نیم قرنی ست نفهمیده و هنوز هضم نکرده است!

آخر چگونه ممکن است کسی خود را سوسیالیست بداند، منافع اکثریت عظیم تولیدکنندگان و خانواده‌های آنان را به فراموشی سپارد و از جناحی از بورژوازی فاسد و مفلوک ایران دفاع کند؟

وقتی به تاریخ پرافتخار جنبش کارگری جهان نگاهی بیندازیم می بینیم که کمونیست‌ها همواره  برای پایان جنگ و برقراری صلح پایدار، نه از ستیز دایمی و نه از تسلیم برای صلح موقت، از بورژوازی پیروی و حمایت نکرده اند!

هنگامی که به تاریخ پر افتخار پرولتاریا نگاهی بیندازیم می بینیم کمونیست‌ها همواره برای پایان جنگ و تحقق صلح پایدار، لزوم «انقلاب» را مطرح کرده اند، حال چگونه و با چه منطقی جماعات دنباله رو بورژوازی مفلوک ایران خود را سوسیالیست می نامند؟

در لحظه حاضر سوال نویسنده از خود و دیگران اینست که:

جماعتی که با گستاخی از «یکدست» نبودن اژدهای هفت سر بورژوازی ایران سخن گفته، بخشی از این زهرمار را «مدرن و مترقی» و یا بخش دیگر آنرا  «مترقی و ضدامپریالیست» تلقی کرده و حمایت و همراهی با بخشی از آنرا در دستور کار پرولتاریای ایران قرار می دهند، چه هستند؟

از نظر نویسنده در بهترین حالت، چنین افرادی قربانیان ساده‌لوح دوران جنگ سرد هستند.

اذهان یخ زده‌ای که کماکان در قرن گذشته بسر می برند و جهان امپریالیستی کنونی را همچنان دو قطبی می بیند!

آنهم چه دو قطبی؟

دو قطبی که در یک سوی آن سوسیالیسم «خیر» و در سوی دیگر آن امپریالیسم «شر» قرار دارند و جنگ ازلی بین خیر و شر از زروان تا ابد همچنان ادامه دارد. اینجاست که نویسنده در مورد ماهیت این دسته از قربانیان دچار شک می شود!

آیا تا این حد می توان ساده لوح بود که پیوند جهانی سرمایه‌داری در اقتدار و استحکام  سرمایه و سود و ارث و کوشش دولت‌های سرمایه‌داری در تداوم حاکمیت سرمایه‌داری و حفاظت از تقدس مالکیت بر اموال عمومی و منابع طبیعی را نمی بینند؟

آیا تا این حد می توان ساده لوح بود که پیوند جهانی نظام سرمایه‌داری، بر پایه منافع مشترک و کوشش در تداوم حاکمیت سرمایه‌ و دشمنی با انقلاب و انقلابیون را ندید؟

آیا تا این حد می توان ساده لوح بود که برغم انقلاب ارتباطات، نبینیم که نظام سرمایه‌داری جهانی برغم رقابت برای گسترش اقتدار بیشتر هر مرکز سرمایه، با توجه به شرایط خاص هر کشور تحت حاکمیت خود، پرولتاریا را به بردگی کشانده است؛ و برای بردگی بیشتر، بالا بردن نرخ سود و بازتولید سرمایه با انواع ترفندها، از اخطار و اخراج و تبعید و زندان تا قتل عمد دولتی دست می سازد تا مانع سازماندهی انقلابی اکثریت عظیم تولیدکنندگان و ایجاد دولت انقلابی شده و رهایی از چنگال حاکمیت سرمایه را به تعویق اندازد!

آیا تا این حد می توان ساده لوح بود که خرید ۳ تریلیون دلار بدهی دولت ورشکسته عموسام بوسیله سرمایه داری اژدهای زرد؛ از جیب بیش از یک میلیارد پرولتاریای چین؛ را ندید؟

آیا تا این حد می توان ساده لوح بود که نفهمیم درگیری بین سرمایه‌های اژدهای نوظهور زرد و انحصارات کمان رنگی عموسام در تایوان، بخاطر «وحدت مام میهن» از یک سو و «دفاع از آزادی» از سوی دیگر، نیست؟

آیا اینقدر می توان ساده لوح بود که نفهمیم این درگیری‌ها فقط و فقط در اثر رقابت بین مراکز گوناگون سرمایه در جهان برای تقسیم مجدد جهان، گسترش هرچه بیشتر حوزه اقتدار و استثمار فزاینده ۸ میلیارد اکثریت عظیم تولیدکنندگان دهکده کوچک جهانی ست؟

بدور از هرگونه مماشات، نویسنده این حد از ساده لوحی را نه می فهد و نه می پذیرد!

اگر چنین حماقتی در دوران جنگ سرد و بطور مثال در آخرین تجربه انقلاب در قرن گذشته قابل فهم و توجیه است اما تکرار چنین حماقتی در عصر کنونی، که پایان دوران جنگ سرد و آغاز دوران جنگ‌های گرم و خونین امپریالیستی ست، با هیچ منطق زمینی قابل فهم و توجیه نیست!

کسانی که امروز برغم انقلاب ارتباطات، لزوم انقلاب جهت عبور از حاکمیت تمام عیار سرمایه را کتمان می کنند و به توجیه و دفاع از جناحی از بورژوازی در مقابل جناحی دیگر بر می خیزند؛ نه انحرافی به راست و یا چپ در درون جنبش کارگری؛ بلکه بیرون از جنبش کارگری و جزیی از کارگزاران نظام سرمایه‌داری جهانی بحساب می آیند!

کارگزارانی که هریک به سهم و وزن خود، از طرف جناحی از بورژوازی جهانی مورد حمایت تشکیلاتی و سیاسی و از همه مهمتر الطاف تدارکاتی و مالی سرمایه‌داری جهانی قرار دارند!

رفقای کارگر، کمونیست‌ها؛

هرکجا هستم در پالایش صفوف خود از کارگزاران بورژوازی کوشا باشیم!

هشیار باشیم که این پالایش تنها در نظر و با افشای مواضع غیرکارگری و ضدانقلابی این کارگزاران سرمایه میسر نخواهد گردید!

هشیار باشیم که این پالایش تاریخی با مرزبندی روشن نظری و دوری هرچه بیشتر اجتماعی از انواع و اقسام کارگزاران رسمی و غیررسمی سرمایه‌داری صورت می پذیرد!

رفقای کارگر، کمونیست‌ها؛ 

در مبارزه نظری و پالایش تشکیلاتی صفوف پرولتاریا از کارگزاران بورژوازی، دست شما را بگرمی می فشارم و برای شما آرزوی تندرستی پایندگی دارم!

هادی میتروی (م. ع. ب)

دانش آموخته فیزیک در تبعید

آذرماه ۱۴۰۴

Instagram did not return a 200.